تبلیغات اینترنتی
روانشناسی،داستان،...
روانشناسی،داستان،...
روانشناسی،داستان،...

چگونه با استرس ها کنار می آییم؟

مکانیسم‌های دفاعی روانی باعث کنار زدن افکار متناقض از حیطه‌ آگاهی می‌شوند. در واقع، استفاده از این مکانیسم‌های دفاعی، نشانه‌ نوعی‌ سازگاری است که افراد برای جلوگیری از کاهش احترام به خود و رویارویی با اضطراب از آنها استفاده می کنند.


اگر تعداد زیادی میکروب وارد بدن ما ‌شود، تب می‌کنیم. تب، یک مکانیسم جسمی خودکار دفاعی بدن است که باعث کشته شدن تعداد زیادی از میکروب‌ها می‌شود و به این ترتیب تا حدود زیادی از ما در برابر بیماری محافظت می‌کند.
 

اما آیا بدن ما مکانیسم دفاعی خاصی در برابر انواع استرس‌های روحی و روانی نیز دارد؟
 
همه‌ ما در معرض انواع فشار‌های روانی، اضطراب‌ها و هیجان‌ها قرار داریم. بر خلاف آنچه تصور می‌کنیم، منابع این فشارها، اضطراب‌ها و هیجان‌ها، همیشه شرایط بیرونی نیستند و در بسیاری از موارد آنها از درون خودمان ریشه می‌گیرند.
 
جالب است بدانیم بدن ما به یک سیستم دفاعی روانی درست مشابه سیستم دفاعی جسمانی مجهز است. این سیستم شامل برخی مکانیسم‌های دفاعی روانی و شیوه‌هایی است که افراد به شکلی ناخودآگاه (یعنی بدون اینکه خودشان متوجه باشند) در برابر رویدادهای اضطراب آور زندگی به‌کار می‌گیرند تا از خود در برابر آسیب‌های روانی ناشی از این اضطراب‌ها محافظت کنند و دید خوبی را که به خود دارند (احترام به خود)، حفظ نمایند.
 
مکانیسم‌های دفاعی روانی باعث کنار زدن افکار متناقض از حیطه‌ آگاهی می‌شوند. در واقع، استفاده از این مکانیسم‌های دفاعی، نشانه‌ نوعی‌ سازگاری است که افراد برای جلوگیری از کاهش احترام به خود و رویارویی با اضطراب از آنها استفاده می کنند.


مکانیسم‌های دفاعی روانی، شکلی از رفتار بهنجار هستند، مشروط بر اینکه در کاربرد آنها زیاده‌روی نشود، زیرا زیاده‌روی و تکرار مداوم آنها باعث می‌شود به عادت تبدیل شوند

افراد با به‌کار بردن مکانیسم‌های دفاعی، مسایل و مشکلات خود را حل نمی‌کنند، بلکه فقط به تحریف آنها و در واقع تحریف واقعیت می‌پردازند.

 
می‌توان گفت همه ما انسان‌ها گاهی واقعا به کناره‌گیری موقت از واقعیت نیاز داریم تا به این ترتیب از خود در برابر آسیب حاصل از واقعیت‌های دردناکی که در زندگی همه‌ ما وجود دارند، محافظت کنیم. مشکل، زیاده‌روی در به‌کارگیری این مکانیسم‌هاست که منجر به کناره‌گیری دایم از واقعیت یا ابتلا به بیماری روانی می‌شود.
 
مکانیسم‌های دفاعی را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

دسته اول آنهایی هستند که باعث ایجاد سازگاری و سلامت روانی در فرد می‌شوند.
 
دسته دوم، مکانیسم‌هایی هستند که در درازمدت اختلالات خفیف روانی ایجاد می‌کنند و به‌کارگیری آنها به شکل مداوم و طولانی، گاهی به اختلالات شدید روانی یا روان‌پریشی می‌انجامد.

 
 
برای روشن‌تر شدن موضوع، با زبانی ساده به بررسی دو نمونه از این مکانیسم‌ها که بیشتر از سایر مکانیسم‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرند، می‌پردازیم:
 
1- سرکوبی
 
سرکوبی یا واپس‌رانی، اصلی‌ترین مکانیسم دفاعی است. سرکوبی به معنی جلوگیری از ورود افکار، خاطرات، آرزوها، امیال و تجربه‌های بسیار دردناک، ناخوشایند، شرم‌آور یا ناپسند به ضمیر خودآگاه است. در این مکانیسم، خاطره‌های استرس‌زا به شکلی ارادی به ضمیر ناخودآگاه رانده می‌شوند، مثلا فردی که در دوران کودکی یک تصادف رانندگی بد داشته است و سعی کرده است خاطره آن را فراموش کند.

البته درست است که در این مکانیسم دفاعی، شخص وقایع اضطراب‌آور را به ضمیر ناخودآگاه خود پس می‌زند و در واقع آن را از آگاهی خود خارج می‌کند، اما موضوع های سرکوب‌شده هرگز از بین نمی‌روند و به‌صورت غیرمستقیم بر رفتار شخصی تاثیر می‌گذارند، مثلا در رویاها و کابوس‌های شبانه دیده می‌شوند.

گاهی مکانیسم سرکوبی، انرژی روانی زیادی را از فرد می‌گیرد و هرچه موضوعات سرکوب‌شده بیشتر باشد، تاثیر منفی و مخرب در سلامت روانی فرد بیشتر خواهد بود، به طوری که انباشته شدن موضوعات سرکوب‌شده در ضمیر ناخودآگاه، سرانجام می‌تواند باعث بروز انواع اختلالات روانی خفیف یا شدید شود.
 
2- فرافکنی
 
در این مکانیسم دفاعی، فرد افکار و تمایل‌های غیرقابل قبول خود را به دیگران نسبت می‌دهد و حتی دیگران را مسوول اشتباه‌ها و ناکامی‌های خود می‌داند و بر این مبنا آنها را سرزنش می‌کند، مثلا فردی کم سواد، پدر یا مادر خود را مقصر درس نخواندنش می داند.
 
نکته بسیار مهمی که باید مورد توجه قرار گیرد، این است که تشخیص اینکه فردی از مکانیسم دفاعی خاصی استفاده می‌کند یا نه، فقط از عهده متخصصان علوم رفتاری مانند روان‌شناسان بالینی و روان پزشکان برمی‌آید و نمی‌توان رفتارهای دیگران را به آسانی تفسیر کرد و به آنها برچسب زد که از فلان مکانیسم دفاعی استفاده کرده است یا نه.
 

چرا برخی از مردم هیچگاه افسرده نمی‌شوند؟

بیل دیکین، پروفسور روانپزشک در دانشگاه منچستر می‌گوید: "به نظر ما یک پنجم جمعیت بریتانیا در مقطعی از زندگی‌شان دچار افسردگی می شوند."

جف واتز

بخش جهانی بی بی سی

رویارویی با تجربه‌های ناگوار زندگی مانند طلاق، بیکاری، سوگواری و یا هر نوع شکست دیگر باعث افسردگی در بسیاری از افراد می شود. پس چرا بسیاری دیگر در اثر این اتفاقات افسرده نمی‌شوند؟

 فردی که در اثر این تجربه‌ها افسرده نمی‌شود دارای خصوصیتی است که در اصطلاح روانپزشکی از آن به عنوان "حالت ایستادگی یا مقاومت" یاد می‌کنند.

آنطور که دکتر ربکا الیوت، روانشناش از دانشگاه منچستر می‌گوید همه ما در جایی از خط درجه بندی شده سلامت روانی قرار داریم.

او در این مورد توضیح می‌دهد: "در یک سوی (این خط) کسانی هستند که بسیار آسیب پذیرند و هنگام رویارویی با میزان فشار عصبی کم یا حتی هیچگونه فشاری دچار اختلالات روحی می‌شوند. در سوی دیگر (این خط) کسانی وجود دارند که زندگی بسیار بد و مملو از تجربه های تلخ داشته اند اما همچنان مثبت و خوشبین باقی مانده‌اند."

به نظر او بیشتر ما جایی در وسط قرار داریم.

اما این مقاومت و ایستادگی چیست؟ آیا چیزی است که ما آن را به ارث می‌بریم، و یا چیزی اکتسابی است؟ آیا می توان ردپای شیمیایی آن را در مغز یافت؟ یا به نحوه پیوند اعصاب و یا فعالیت الکتریکی اعصاب مربوط می‌شود؟ اگر دارای این خصوصیت نیستیم می توانیم آن را به دست بیاوریم؟

متاسفانه جواب همه این سوال‌ها مشابه است. ما حقیقتا نمی‌دانیم. اما دوست داریم و نیاز داریم که بدانیم، زیرا طبق آمار سازمان بهداشت جهانی، افسردگی بیش از ۱۲۰ میلیون نفر در سراسر جهان را تحت تاثیر قرار می دهد.

بیل دیکین، پروفسور روانپزشک در دانشگاه منچستر می‌گوید: "به نظر ما یک پنجم جمعیت بریتانیا در مقطعی از زندگی‌شان دچار افسردگی می شوند."

چیزی که باعث نگرانی می شود این است که به نظر او در حال حاضر تعداد بیشتری از افراد نسبت به گذشته دچار افسردگی می‌شوند و علاوه بر آن تاثیر افسردگی بر روی جوانان نیزاین روزها بیشتر شده است.

بیل دیکین، ربکا الیوت و دیگر همکارانشان تحت حمایت شورای پژوهش پزشکی، با بررسی دقیق مغز انسان، تلاش می کنند تا منشا و ماهیت این خاصیت مقاومت را درک کنند.

آنها معتقدند درک بهتر این مسئله ممکن است به نفع کسانی تمام شود که دارای این خاصیت نیستند.

کسانی که مورد تحقیق قرار گرفته اند عمدا از سطوح مختلف انتخاب شده اند. بعضی ها گاه به گاه دچار افسردگی شده اند، بعضی ها بیش از حد معمول با فراز و نشیب های زندگی دست و پنجه نرم کرده اند و بعضی از آنها زندگی نسبتا بهتری داشته اند.

دکتر بیل دیکین می‌گوید این تحقیقات آنها را متوجه عملکرد مغز در این خصوص کرده است. وی از جمله به " درک انعطاف پذیر" - قابلیت انسان در تطبیق با شرایط مختلف زندگی - و همینطور میزان توانایی مغز برای پردازش و به یاد آوردن خاطرات و موضوعات شادی بخش اشاره کرد.

حافظه عاطفی

 افرادی که در این تحقیقات شرکت کردند به چهار گروه مختلف تقسیم شدند. گروه ها عبارتند از افرادی با استرس زیاد، استرس کم، دارای افسردگی و بدون افسردگی.

 نمونه ای از آب دهان همه آنها برای اندازه‌گیری میزان هورمون استرس، آزمایش شده است. فعالیت های مغزی بسیاری از آنها نیز اسکن می‌شود تا نشان دهد که هنگام فعالیت های گوناگون کدام بخش های مغز فعال می شوند.

 ربکا الیوت می‌گوید: "در یکی از آزمایش ها به آنها تصاویری با بار احساسی نشان می‌دهیم. آنها باید این تصاویر را به خاطر بسپارند. مدت کمی بعد این تصاویرهمراه با تصاویر دیگر دوباره به آنها نشان داده می‌شود. آنها باید از میان همه، آن تصاویر را تشخیص دهند. از این طریق ما می توانیم قابلیت انسان ها در به یاد آوردن موضوعات عاطفی را اندازه گیری می کنیم."

خانم الیوت می گوید که تحقیقات هنوز کاملا نشده است و به عنوان مثال هنوز نمی‌توان گفت که تفاوت عملکرد مغز بین گروه های مختلف دقیقا چیست.

اما نشانه هایی که موجب دلگرمی است، وجود دارد. ارتباطی که بین میزان خاصیت ایستادگی مغز افراد با چگونگی عملکرد آنها در آزمون های مختلف وجود دارد، یکی از نشانه های دلگرمی است.

دکتر ربکا الیوت در این باره می گوید: "مثلا نتایج اولیه تحقیقات نشان داده است افرادی که خاصیت ایستادگی بیشتری دارند، احتمال آنکه تصاویری حاوی صورت‌های شاد به یادشان بماند بیشتر است تا تصاویری با صورت‌های غمگین."

هنوز مشخص نیست که چگونه پزشکان از تحقیقات اخیر در دانشگاه منچستر می توانند استفاده کنند. چیزی که از آن به عنوان خاصیت ایستادگی مغز یاد می شود، به مخلوطی از فعل و انفعالات بین ژن های انسان ، مواد شیمیایی بدن، شبکه اعصاب در مغز و تجربه های زندگی ما بستگی دارد.

اما به طور کلی پژوهشگران امیدوارند تا با درک فعالیت های مغزی که نشان دهنده خاصیت ایستادگی و مقاومت آن است، به درمان های تازه و یا شیوه های جدید درمان اختلالات عصبی دست یابند.

 دارویی برای ایجاد خاصیت ایستادگی؟

بیل دیکین می‌گوید که با استفاده از اسکن های مغزی می‌توان "نمایه علمی‌عصبی" مشکلات یک شخص را ترسیم کرد. این اطلاعات می‌تواند به تصمیم‌گیری درخصوص بهترین روش معالجه، کمک کند.

ممکن است مریضی دارای قابلیت "درک انعطاف پذیر" باشد اما به یاد آوری افکار و خاطره های غمگین گرایش بیشتری داشته باشد.

بیل دیکین می‌گوید: "درک این مطلب به ما فرصت می دهد تا با ایجاد یک برنامه درمانی برای شخص مورد نظر مانع از افسردگی او در آینده شویم." به گفته او در مرحله اول، این درمان به احتمال زیاد نوعی گفتر درمانی خواهد بود.

اما ربکا الیوت در پاسخ به این سوال که آیا می شود دارویی ساخت که با استفاده روزانه از آن فعالیت مغز را تحت تاثیر قرار داد و خاصیت مقاومت آن را بیشتر کرد، می‌گوید: "به نظرم ساخت چنین دارویی از نظر تئوری امکان پذیر است اما مطمئن نیستم مردم تا چه حد تمایل به استفاده از آن را داشته باشند."

اما هرچه باشد پیدا کردن راهی برای تقویت خاصیت مقاومت مغز ارزش آن را دارد. فقط کافی است پای صحبت پولین، یکی از افرادی که در تحقیقات دانشگاه منچستر شرکت کرد بشینید.

پولین در دوره ای که بیکار بود و با مشکلات مالی درگیر بود، باید سه فرزندش را به تنهایی بزرگ می کرد، دچار افسردگی شدیدی شد و کاملا منزوی شده بود.

پولین می‌گوید: "احساس انزوا می کردم و دلم می خواست روی تختم بنشینم و گریه کنم. زمانی آنقدر حالم بد شده بود که دیگر نمی خواستم با بچه هایم باشم. آن زمانی بود که به دکتر مراجعه کردم."

هنوز دارویی برای ایجاد قابلیت مقاومت در وجود ندارد ولی شاید روزی پزشکان بتوانند برای پولین این دارو را تجویز کنند.

خوب و بد های بلوغ زودرس

بلوغ زودرس یکی از عوامل بروز افسردگی در کودکان و نوجوانان است. افسردگی در کودکان و نوجوانان معمولا با اختلالات دیگری همچون اضطراب، فرار از خانه و یا خودکشی همراه است و به همین دلیل تشخیص زود هنگام آن اهمیت بسیاری دارد.


افسردگی در کودکان و نوجوانان مانند بقیه اختلالات روانپزشکی، علت واحدی ندارد، اما مجموعه ای از عوامل موجب بروز افسردگی در کودکان و نوجوانان می شود.

یکی از علل بروز افسردگی در کودکان و نوجوانان علل ژنتیکی است و در خانواده ای که دچار بیماری های خلقی هستند، احتمال ابتلای فرزندان به افسردگی بیشتر است.

پر استرس بودن محیط خانواده و مشاجره مداوم والدین با یکدیگر، دخترانی که دچار بلوغ زودرس می شوند، فوت یکی از اعضای نزدیک خانواده، از عوامل بروز افسردگی در کودکان و نوجوانان هستند.

افسردگی در کودکان و نوجوانان معمولا با اختلالات دیگری مانند اضطراب، فرار از خانه و یا خودکشی همراه است و به همین دلیل تشخیص زودهنگام آن اهمیت بسیاری دارد.

در صورتی که کودک یا نوجوانی دچار افسردگی ساده به تنهایی و بدون اختلالات دیگر روانپزشکی باشد، حدود شش ماه تا یکسال درمان وی زمان می برد و تا زمان بهبود علائم، روان درمانی ادامه پیدا می کند، اما در صورتی که افسردگی به همراه بیماری روانی دیگری باشد، برای درمان زمان طولانی تر نیاز است.


بیشتر مراقب باشید!

اکثر والدین معتقدند، نوجوانان امروزی زندگی راحتی دارند و در اصطلاح در پر قو بزرگ شده‌اند، اما در حقیقت این نوجوانان بسیار بیشتر از گذشته در معرض خطر هستند.

بدن پسرهای امروزی در 18 سالگی به بلوغ کامل جنسی و بدنی می‌رسد (درحالی‌که 200 سال پیش، رشد فیزیکی پسرها تا 22 سالگی کامل می‌شد)، اما مغز آن‌ها به این سرعت رشد نمی‌کند و به همین دلیل  ممکن است دست به کارهای خطرناکی بزنند که زندگی‌شان را تهدید کند.

از عوامل پایین آمدن سن بلوغ جنسی نوجوانان امروزی می‌توان به بهتر شدن استانداردهای زندگی، بهبود تغذیه و پیشرفت‌های صورت گرفته در علم پزشکی و داروسازی اشاره کرد.


همراه با این بلوغ جنسی مقدار زیادی هورمون تستوسترون (آندروژن یا هورمون مردانه) در بدن نوجوانان پسر ترشح می‌شود و چون آن‌ها هنوز از نظر فکری به رشد کاملی نرسیده‌اند، ممکن است در اثر ترشح این هورمون به استقبال خطر بروند.

همین عامل سبب می‌شود پسران امروزی بیشتر دچار تصادفات رانندگی شوند، با دیگران درگیر شوند و حتی جان خود را بر سر این کارها از دست بدهند.

البته دختران امروزی هم بلوغ زودرس را تجربه می‌کنند، برای مثال سیکل قاعدگی در دختران نوجوان امروزی زودتر از نسل‌های گذشته آغاز می‌شود.

خوشبختانه پزشکان برای برطرف کردن مشکلات مربوط به این پدیده به راه‌حل‌های مناسبی رسیده‌اند، اما در مورد پسران این اتفاق هنوز رخ نداده است.

چکار کنیم که احساس تنهایی نکنیم؟

حتی اگر این موضوع درست باشد، و شما فردی کاملاً درونگرا هم باشید اما باز هم امیدی برای کسب برخی خصوصیات افراد برونگرا وجود دارد.

برای ایجاد تغییر و تحول در خودتان باید همیشه سه اصل را رعایت کنید:
۱) با گروه‌های مختلف مردم راحت باشید
۲) ملاقات با دیگران را زیاد بر خودتان سخت نگیرید
۳) بدون نگرانی از اینکه چه باید بگویید باب گفتگو را باز کنید.

● چگونه برونگرایی را در خود تقویت کنید
شما می‌توانید بدون اینکه دست به تغییر شخصیت خود بزنید، و فقط با برداشتن چند گام ساده مهارتهای برونگرایی را در درونتان ایجاد کرده و تقویت کنید.

برای شروع و در اولین گام باید سعی کنید بیشتر وقت خود را با دیگران بگذرانید. اگر احساس می‌کنید با قرار گرفتن در موقعیت‌هایی که به معاشرت با تعداد زیادی از افراد نیاز دارد، تحت فشار قرار می‌گیرید و معذب می‌شوید، مطمئن باشید که این موضوع زیاد ارتباطی به ساختار شخصیتی شما ندارد و تنها با این دلیل است که تجربه حضور در چنین موقعیت‌هایی را نداشته‌اید.

برای برداشتن گام اول ابتدا به یک پیش گام احتیاج دارید، به دلیل اینکه شما تا بحال فردی برونگرا نبودید برای ملاقات و معاشرت با دیگران انگیزه لازم را نداشتید، و تا زمانیکه این انگیزه در شما ایجاد نشود، نمی‌توانید برونگرا شوید.

اگر در چنین حلقه انزوا‌طلبانه‌ای گرفتار شوید، برای خلاص شدن و شکستن آن دو راه بیشتر ندارید.

۱) به دنبال فعالیت‌های گروهی مورد علاقه خود بگردید.
۲) پیله تنهایی که به دور خود تنیده‌اید را پاره کنید.

● به دنبال فعالیت‌های گروهی مورد علاقه خود بگردید:
یکی از موانعی که راه اجتماعی شدن را بر بسیاری از افراد درونگرا سد می‌کند، این است که نمی‌توانند فعالیت‌های اجتماعی مورد علاقه خود را به درستی پیدا کنند.

شما می‌توانید افرادی را شناسایی کنید که از بودن در کنار آنها لذت می‌برید و در معیت آنها به انجام فعالیت‌های دسته‌جمعی بپردازید. قرار نیست که شما با هر تیپ آدمی در ارتباط باشید و معاشرت کنید، چرا که سنگ بزرگ علامت نزدن است، قدم به قدم و آهسته‌آهسته خود را با وضعیت جدید وفق دهید، این روش نقطه شروع مناسبی خواهد بود.

● پیله تنهایی خود را پاره کنید:
در درون تمام افراد درونگرا ترسی ناخودآگاه نسبت به قرار گرفتن در محیط‌های اجتماعی وجود دارد. راهکار دومی که به شما پیشنهاد می‌کنیم این است که این ترس‌ها را دور بریزید.

همه افراد برای خود یک حریم خصوصی دارند که در مورد افرادی که به شدت برونگرا هستند، این حریم محدود شده و زیاد به چشم نمی‌آید. اما افراد درونگرا برای خود حریم خصوصی گسترده‌تری قائل هستند.

پس در نتیجه برای اینکه فردی اجتماعی باشید باید این حریم خصوصی را محدود کنید و زیاد خود را در پیله تنهایی‌تان محصور ننمایید. اگر یک‌بار دست به این کار بزنید، تکرار آن برای‌تان راحت‌تر خواهد شد.

بطور مثال اگر تازه به یک ساختمان نقل مکان کرده‌اید و مواجه با همسایه‌های جدید چندان هم کار ساده‌ای به نظر نمی‌آید، برای غلبه بر این ترس می‌توانید هر روز صبح شما برای سلام کردن پیش قدم شوید.

البته لازم به ذکر است که لازم نیست از همان شروع کار گام‌های بیش از حد بلندی بردارید، همیشه مسیرهای جدید را با گام‌های کوتاه شروع کنید تا رفته‌رفته به شرایط جدید عادت کنید.

● هنر خوب صحبت کردن را یاد بگیرید
درست است که خوب گوش دادن مهارت بسیار مهمی است و شاید در بیشتر مواقع مهمتر از خوب صحبت کردن باشد، اما به‌هرحال خوب صحبت کردن خصیصه ایست که در بین تمام افراد درونگرا مشترک است.

پس شما هم اگر می‌خواهید خود را در این گروه جای دهید باید زره و کلاه خود به تن کرده و به جنگ سکوت بروید و بتوانید بی‌وقفه حرف بزنید. اما خوب می‌دانید که در عمل توانایی چنین کاری را ندارید.

مطمئناً شما و تمام درونگراها بر این عقیده‌اید که بهترین گفتگوها آنهایی هستند که به عنوان متکلم نقش کمی در آن داشته باشید، و به عنوان یک درونگرا خوب می‌دانید که از بودن در یک جمع دوستانه و تنها شنونده سخنان آنها بودن چه احساس خوبی در شما ایجاد می‌شود.

اما از همین امروز رویه خود را تغییر دهید. برای شروع تنها چند کلمه هم کفایت میکند. لازم نیست مثل یک برونگرای حرفه‌ای مسلسل وار حرف بزنید، همین که بتوانید در حد چند کلمه نظرات و احساسات خود را بیان کنید، اعتماد به نفس شما برای برخورد با موقعیت‌های اجتماعی افزایش می‌یابد.

در اینجا وقت آن شده که فوت کوزه گری افراد برونگرا را به شما یاد دهیم، این افراد بدون اینکه مطمئن باشند درباره چه موضوعی می‌خواهند صحبت کنند، باب گفتگو را باز کرده و همچنان به حرف زدن ادامه می‌دهند.

پس شما هم فقط حرف بزنید تا حرف زده باشید. شاید باز هم برای شما که به چنین روش‌های نه چندان دل چسبی عادت ندارید، انجام چنین اعمالی کمی سخت باشد اما به‌هرحال در همین حد که برای صحبت تلاش کنید پیشرفت خوبی محسوب می‌شود.

بالاخره روزی می‌رسد که شما هم مثل یک برونگرای واقعی بی‌وقفه حرف بزنید!

● لذت درونگرایی
در آخر اگر از حق نگذریم، در درونگرایی لذتی هست که در برونگرایی نیست. شما به عنوان یک فرد درونگرا می‌توانید از کارایی خود حداکثر استفاده را ببرید. همچنین خلوت تنهایی بهترین فضا برای تفکر و کارهای خلاقانه است.

پس این درونگرا بودن چندان هم بد نیست و باعث افزایش و ارتقای مهارت‌های دیگر شما می‌شود.
ایده‌آل‌ترین روش برای بکار بستن در زندگی تلفیقی از درونگرایی و برونگرایی است. می‌توانید به کمک مهارتهای اجتماعی افراد برونگرا و آرامش ذهن و نظم و ترتیب افراد درونگرا از زندگی خود لذت برده و حداکثر استفاده را از توانایی‌های خود ببرید.

اصلاً‌ مهم نیست تست‌های روانشناسی چگونه درباره شما قضاوت کنند.

● برونگرا‌ها و درونگراها
برونگرایی و درونگرایی اصطلاحاتی است که «ک.گ.یونگ» وضع کرده و حاکی از دو نوع شخصیت متناقض است. فعالیت کلی یا شوق و کشش در شخص برونگرا آفاقی (یعنی متوجه دنیای خارج) و در درونگرا انفسی (یعنی متوجه بدون شخص) است.

هر کس به این هر دو متمایل است، اما همواره بر اثر محیط و خصوصیات خلقی، یکی بر دیگری تفوق دارد و به‌نحو بارزی آشکار می‌شود. برونگرایی حاد فرار نامعقول و غیرمنطقی از نفس و نمایش دادن احساسات در جمع است (مانند هیستری و هیجان شدید) و درونگرایی حاد عبارت از عقب‌نشینی به دنیای درون است، و درین حال خیالبافی جانشین واقع بینی می‌شود. «یونگ» بیماری تقسیم خاطر را اختلال مشاعر شخص درونگرا می‌داند.

آیا تکنولوژی موجب تنهایی ما شده است؟

طی چند دهه اخیر، احساس تنهایی در بین مردم بسیار متداول شده و به نظر می‌رسد که پیشرفت‌های تکنولوژی در این زمینه بی‌تقصیر نبوده است.

درنتیجه این پیشرفت‌ها، انسان‌ها هر روز با افراد بی‌شماری روبه‌رو می‌شوند اما برخلاف گذشته که این ارتباطات به صورت رودررو بود، در اجتماع امروز، اکثر این ارتباطات از طریق صفحه تلویزیون، مانیتور کامپیوتر یا تلفن‌های همراه صورت می‌گیرد.

در این مقاله، می‌خواهیم ببینیم چرا این شکل کور از ارتباطات یکی از دلایل اصلی احساس تنهایی آدم‌ها باوجود بودن انسانهای بیشمار در اطرافشان شده است.


اهمیت ارتباطات رودررو
انسان‌ها از نظر ژنتیکی اینطور طراحی شده‌اند که از طریق ارتباطات معنادار با افراد واقعی به رضایت رسیده و درنتیجه از طریق آن فایده ببرند. بعنوان مثال، نوزادانی که در زمان نوزادی و کودکی زیاد بغل گرفته شوند، نسبت به آنهایی که ارتباط فیزیکی کمی با آنها برقرار می‌شود، وقتی بزرگتر می‌شوند درشت‌تر و سالم‌تر شده و رشد عضلانی بهتری خواهند داشت.

نمونه دیگر آن می‌تواند افرادی باشد که دوستان زیادی در زندگی خود دارند. این افراد معمولاً شادتر‌، خوشبخت‌تر و سالم‌تر هستند و معمولاً بسیار بیشتر از افراد تنها عمر می‌کنند. علت این فواید ذهنی و جسمی هر چه که باشد، این واقعیت وجود دارد که روابط واقعی انسانی موجب کامل‌تر کردن ما می‌شوند و بدون آن بدن و زندگی ما شروع به شکسته شدن می‌کند.


حباب تکنولوژی
بااینکه تکنولوژی ارتباط جهانی را ممکن کرده است، اما برعکس موجب ارتباط انسانی کمتر شده است. نمونه خوب آن را می‌توان در خانواده‌ها مشاهده کرد. برخلاف گذشته که خانواده دور هم جمع می‌شدند و شام را در کنار هم صرف کرده و با هم گفتگو می‌کردند، این روزها، افراد معمولاً به تنهایی در جلوی تلویزیون نشسته و غذا می‌خورند.

وقتی با هم حرف می‌زنند هم معمولاً درمورد مسئله مهمی نیست، زیرا دیگران نمی‌خواهند مزاحم تماشای برنامه شما شوند. در برخی خانواده‌ها، اعضای خانواده حتی کنار همدیگر هم نمی‌نشینند و غذاهای فوری و آماده به آنها کمک می‌کند که هر زمان و در هر مکانی که دوست دارند غذای خود را صرف کنند.

متاسفانه این تنهایی خودتحمیل فقط مخصوص زمان شام و غذا خوردن نیست، زیرا بعد از صرف غذا نیز هر عضو خانواده به راه خود می‌رود. بعضی دوباره جلوی تلویزیون رفته، بعضی مشغول اینترنت یا بازی‌های کامپیوتری شده و بعضی هم یا موزیک گوش می‌دهند و یا از طریق تلفن‌همراه خود با دوستان خود چَت می‌کنند.
نتیجه این حباب تکنولوژی این است که افراد ارتباطات رودررویی کمتری با یکدیگر داشته و ارتباطات آنها معمولاً غیرمستقیم و از طریق رسانه‌هایی مثل کامپیوتر و تلفن برقرار می‌شود.


سَرخوردگی ناشی از زندگی مجازی
باوجود این واقعیت که تکنولوژی به افراد این امکان را می‌دهد که با افراد زیادی در سراسر جهان ارتباط برقرار کند اما در واقعیت، باوجود تعداد زیاد دوستانی که در شبکه‌های اجتماعی مثل فیسبوک دارید، باز هم نتیجه کار یکی است؛ حبابی تکنولوژیکی که موجب تنها شدن و جدایی شما از ارتباطات انسانی واقعی می‌شود.

تازمانیکه از افراد دیگر جدا شده باشید، احساس تنهایی خواهید کرد زیرا این دوستان مجازی نمی‌توانند به خوبی نیازها و خواسته‌های شما را در درازمدت برآورده کنند.

علت این کمبود رضایت این است که اکثر افراد از تکنولوژی بعنوان راهی برای پرت کردن حواس خود از احساساتشان استفاده می‌کنند. این باعث می‌شود به طور موقت احساس خوبی پیدا کنند اما در آخر این وسیله انحراف حواس موجب سرخوردگی آنها می‌شود زیرا نیازهای واقعی آن فرد را به خوبی ارضا نمی‌کند.

بعوان مثال، تصور کنید که فردی احساس تنهایی می‌کند اما به جای اینکه به این احساس خود گوش دهد، با چَت کردن آنلاین با دیگران حواس خود را از تنهایی خود منحرف می‌کند. برای آن لحظه ممکن است آن فرد تصور کند که نیازش برآورده شده است زیرا چت کردن با دوستان اینترنتی آن احساس تنهایی را به طور موقت از او دور می‌کند.

اما با گذشت زمان، این فرد سرخورده‌تر می‌شود زیرا هرچقدر هم که آنلاین با دوستان خود گفتگو کند، یکی از نیازهای پایه‌ای و اساسی او برآورده نمی‌شود: یک ارتباط واقعی با یک انسان واقعی.

هرچه آن فرد این احساس تنهایی خود را طولانی‌تر نادیده بگیرد، دردناک‌تر شده و میل آنها برای استفاده از آن وسیله انحراف حواس (چت کردن آنلاین) برای نادیده گرفتن احساسات خود بیشتر می شود. اگر این ادامه پیدا کند، فرد دچار افسردگی خواهد شد.

اگر تابحال با کسی اینترنتی چت کرده باشید و خواسته باشید که در دنیای واقعی با او قرار بگذارید، آنچه تجربه کرده‌اید همین احساس سرخوردگی است که برایتان توصیف کردیم. این نشان می‌دهد که نمی‌توانید با همان روش‌های قبل نیازهای خود را برطرف کنید.

نمونه دیگری که نشان می‌دهد چطور روابط مجازی قادر به برطرف کردن نیازهای ما نیستند را می‌توان در دوستیابی آنلاین مشاهده کرد. اکثر افراد آشنا شدن و ایجاد روابط عاشقانه اینترنتی را مفرح می‌دانند اما در آخر این عشق‌بازی مجازی چندان ارضاکننده نخواهد بود. به همین دلیل است که معمولاً دوستی‌های آنلاین به بیرون و دنیای واقعی کشیده می‌شود زیرا ارتباط رودررو تنها راه برآورده شدن کامل نیازها ماست.


تاثیرات تکنولوژی بر روابط اجتماعی
یکی از تعیین‌کننده‌ترین عواقب تنهایی اجتماعی ناشی از تکنولوژی تاثیر آن بر روابط میان‌فردی در دنیای واقعی است.

وقتی به طور مجازی یا تلفنی صحبت می‌کنید، ارتباط شما محدودتر از زمانی خواهد بود که آن فرد را به صورت رودررو می‌بینید. بعنوان مثال، آنلاین حرف زدن با یک نفر استفاده از زبان بدن، تن صدا و ارتباط چشمی را در خود نخواهد داشت.

درنتیجه، هرچه ارتباط رودرروی کمتری با دیگران داشته باشید، مهارت‌های اجتماعی شما بدتر خواهد شد. تاثیر ضعیف بودن مهارت‌های اجتماعی بعدها ایجاد روابط بادوام و بامعنا در خارج از دنیای مجازی را برای شما دشوار خواهد کرد.

بعنوان مثال نخواهید توانست به راحتی حرف خود را به زبان بیاورید و نمی‌توانید حرف‌های دیگران را هم درک کنید.
به نظرتان دور از ذهن می‌رسد؟ نه اینطور نیست، چون خیلی‌ها هستند که در دنیای واقعی هم از اصطلاحات گفتگوی اینترنتی استفاده می‌کنند. این وقتی با کسی که با این اصطلاحات آشنایی دارد حرف می‌زنید اشکالی ندارد اما اگر اینطور نباشد ممکن است برای طرف مقابل به نظر برسد به زبانی بیگانه صحبت می‌کنید.

بااینکه این نمونه‌ای ناچیز و غیرمتداول است اما نشان می‌دهد که چطور ارتباط مجازی می‌تواند بر ارتباطات واقعی و رودرروی شما نیز اثر بگذارد.


آینده‌ای تنها؟
اگر تصور کنیم این نوع ارتباطات مجازی ادامه یابد، به نظر در 30-20 سال آینده چه اجتماعی پیش رو خواهیم داشت؟ نسل بچه‌های امروز که بیشتر زمان روز خود را صرف تماشای تلویزیون و بازی‌های کامپیوتری می‌کنند، چطور می‌توانند وقتی بزرگ شدند درست با دیگران ارتباط برقرار کنند؟

و اگر نتوانند ارتباط خوبی با دیگران برقرار کنند، چطور می‌توانند روابطی معنادار و بادوام با دیگران داشته باشند؟ آیا خواهند توانست افرادی از جنس مخالف را به سمت خود جذب کنند؟ و اگر اینطور است، چنین روابطی اگر ارتباط کلامی کافی در آن نباشد، چه مدت طول خواهد کشید؟

بااینکه همه اینها کمی هشداردهنده به نظر می‌رسد اما همین حالا هم علائم هشدار در اطراف ما وجود دارد و درنتیجه آن تعداد زیادتری از انسان‌ها هر روز تنهاتر و تنهاتر می‌شوند.

تنها راه برای غلبه بر این تنهایی و جلوگیری از آمدن آینده‌ای تنها این است که دست از نادیده گرفتن احساسات خود برداشته، به آنها گوش داده و به درستی واکنش دهید.


تکنولوژی خنثی است
قبل از اینکه به سراغ این برویم که چطور می‌توانید بر این تنهایی غلبه کنید، باید خاطرنشان کنیم که تکنولوژی اصلاً چیز بدی نیست. تکنولوژی مسئله‌ای خنثی است. نحوه استفاده از آن است که آن را خوب یا بد می‌سازد.

همچنین استفاده از تلفن یا چت آنلاین برای ارتباط با دیگران بد نیست. در این مقاله هدف محکوم کردن این فعالیت‌ها نبوده است، هدف این بوده که خطرات احتمالی آنها را چه برای شما و چه برای جامعه به طور کل گوشزد کنیم.

استفاده از این راه‌های ارتباطی مجازی به تعادل خوب و بی‌اشکال است. اما اگر از تکنولوژی بعنوان وسیله‌ای برای نادیده گرفتن احساسات استفاده شود و این نوع ارتباطات شکل اصلی ارتباطات شما را شکل دهد، سلامت ذهنی و جسمی و همچنین زندگی اجتماعی شما تحت‌تاثیر قرار خواهد گرفت.

پس تازماینکه بیشتر ساعات روز را صرف ارتباط با مردم در زندگی واقعی کنید، خطر اینکه نتوانید ارتباطات معنادار و بادوام داشته باشید ناچیز خواهد شد. اما اگر همه وقتتان صرف ارتباطات مجازی شود، باید مراقب آینده‌ای که در انتظارتان است باشید.

چرا؟ چون مهارت‌های لازم برای موفقیت در ارتباط با دیگران را نخواهید داشت. یک نمونه کلیشه‌ای برای نشان دادن این را می‌توان در معتادان به اینترنت مشاهده کرد که هیچوقت نمی‌توانند برای خود دوست‌ دختر یا چند دوست کنار خود داشته باشند.

آنچه واقعاً نگران‌کننده است بالا رفتن تعداد کسانی است که ترجیح می‌دهند وقت خود را در اینترنت سپری کنند و درواقع اینترنتی زندگی کنند تا اینکه در دنیای واقعی ارتباط برقرار کنند. اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، به نقطه‌ای در اجتماع می‌رسیم که ارتباطات رودررو چیزی مربوط به گذشته به شمار خواهد رفت.

اگر افراد با هم ارتباط برقرار نکنند، تعداد افراد کمتری با هم ملاقات کرده، عاشق شده، ازدواج کرده و بچه‌دار می‌شوند. در آخر این می‌تواند به کاهش رشد جمعیت کره زمین منجر شود. بااینکه در زمان حال این مسئله منحصر به کشورهای پیشرفته و توسعه‌یافته است که می‌توانند به میزان کافی از تکنولوژی در اختیار مردمان خود قرار دهند، هرچه این تکنولوژِی‌ها پیشرفته‌تر شوند، جذب آن بیشتر خواهد شد.


برخورد با تنهایی
از راهکارهای زیر برای کمک به درک و واکنش درست به تنهایی خود استفاده کنید.

1. احساستان را تشخیص دهید.
تنهایی در نتیجه نداشتن رابطه معنادار در زندگی ایجاد می‌شود. شما ممکن است بخاطر نداشتن دوستان زیاد و یا بخاطر نداشتن رابطه عاشقانه احساس تنهایی کنید.

2. معنای تنهایی را به خاطر آورید.
تنهایی به شما می‌گوید باید کسی را پیدا کنید که برایتان مهم باشد و برایش مهم باشید.

3. تصمیم بگیرید چرا احساس تنهایی می‌کنید.
چرا دوست یا شریک زندگی ندارید؟ آیا نمی‌توانید بخاطر اینکه بیشتر زمان خود را صرف اینترنت یا تلویزیون می‌کنید، با کسی ارتباط برقرار کنید؟ آیا این فعالیت‌ها باعث می‌شود نتوانید با افراد جدید آشنا شوید و دوستیابی کنید؟

4. چیزی برای تغییر احساستان پیدا کنید.
اگر می‌خواهید دوستان جدید پیدا کنید، باید برای آن تلاش کنید. این یعنی تا جاییکه می‌توانید با افراد جدید آشنا شوید و از طریق فعالیت‌هایی که به اتفاق هم انجام می‌دهید، روابط نزدیک با آنها برقرار کنید. به طور کلی، هر چه زمان کمتری با مردم رابطه داشته باشید، تنهاتر خواهید بود.


خلاصه
تنهایی محصول متداولی از تکیه بیش از حد بر تکنولوژی است که خود بعنوان مسکنی برای درمان مشکلی که ایجاد کرده است استفاده می‌شود.

هرچه زمان بیشتری را صرف ایجاد روابط مجازی کنید، یا سعی کنید از طریق این سرگرمی‌ها به تنهایی خود کمتر فکر کنید، ایجاد روابط معنادار و بادوام برای شما در دنیای واقعی سخت‌تر خواهد شد.

این ناتوانی در ایجاد رابطه بعدها موجب احساس تنهایی، سرخوردگی، اعتیاد به آن راه‌های منحرف کردن حواس، و در آخر افسردگی می‌شود.

سخت نگیرید تا از زندگی لذت ببرید

روزهای کودکیتان را به خاطر دارید؟
آن روزها هیچ چیز به نظرتان پیجیده نمی رسید. تنها چیزی که به آن فکر می کردیم مداد رنگی و شکلات و عیدی بود. چیزهایی که نمی دانستیم هیچ اهمیتی برایمان نداشتند چون به چیزهایی که احتمال داشت اذیتمان کنند کاملاً بی توجه بودیم.
 
اما هرچه سنمان بالاتر رفت نسبت به چیزهای اطرافمان حساسیت بیشتری پیدا کردیم. مثلاً زندگی و مرگ، دوست داشتن و جدایی، موفقیت و شکست. متوجه شدیم که تقریباً هر روز مجبوریم که نگران آدم ها و اتفاقات مختلف باشیم.

با اینحال، همیشه این را به یاد داشته باشید:
هیچوقت فکر نکنید که این چیزها مسئول احساس شما هستند. اتفاقات و موقعیت ها نیستند که آزارتان می دهند، این نگرش شما به آنهاست که چنین حسی ایجاد می کند.

چیزهای ساده را جدی بگیرید: به قدرت لبخند و خنده، بوسه و آغوش اعتماد کنید. مهربانی، صداقت، رویا و خیال را باور کنید. مثبت زندگی کردن اولین قدم برای خوشبختی است.

خود را رها کنید

به اشتباهاتتان بخندید

احتمالاً وقتی را به خاطر می آورید که میخواستید سخنرانی کنید و یکدفعه احساس کردید که ذهنتان در وسط سخنرانی خالی شد. حسابی ترسیده بودید. اما به احتمال خیلی زیاد شنوندگانتان ظرف یکی دو روز به کلی آن را فراموش کرده اند. همه ما گه گاه خراب می کنیم. اما خوشبختانه مردم این چیزها را خیلی زود فراموش می کنند.

• اطرافتان را با چیزهایی پر کنید که دوست دارید.

• از لحظاتتان فیلمبرداری کنید و آن را بعنوان یادگاری نگه دارید.

• خودتان را از آدمهایی که ناراحتتان می کنند دور نگه دارید.

• اگر کارتان با وجود اینکه حقوق بالایی دارد اما برایتان خسته کننده است، قبل از اینکه از آن بیرون بیایید، کاری پیدا کنید که دوست دارید.

• اگر کسی میخواهد مجبورتان کند که حرفش را قبول کنید با اینکه به هیچ وجه با او موافق نیستید، از آنها دوری کنید.

• اگر مسافرتی بهتان پیشنهاد شده، حتماً بپذیرید.

• درستان را ادامه دهید.

• هیچوقت نمی دانید که چقدر می خواهید زندگی کنید پس از موقعیت های زندگی نهایت استفاده را ببرید.

• برای خوشحال و خوشنود کردن دیگران به خودتان سختی ندهید. از عهده تان خارج است، هرچند ارزشش را هم ندارد. اما اگر می خواهید کار خوبی در حق کسی کنید، از عزیزانتان شروع کنید.

• تناسب اندامتان را حفظ کنید. همان آدم جذابی باشید که همیشه تصور می کردید. قدردان سلامتیتان باشید.

• فرضیات را کنار بگذارید. قبل از اینکه سخنرانیتان را خراب کنید، از فکر خراب کردن آن اعصاب خودتان را خرد نکنید. از اینکه ممکن است مصاحبه کاری را خراب کرده و کاری که می خواهید را از دست بدهید، از قبل نگران نباشید. بد نیست که انتظار اتفاقات بد را داشته باشیم اما نباید هم فقط انتظار اتفاقات بد داشته باشیم.

• طرز تفکرتان را عوض کنید. وقتی کسی مسخره تان می کند، از سابقه خانوادگیتان انتقاد می کند یا برای اشتباهات گذشته محکومتان میکند، گوش هایتان را ببندید. لازم نیست هر چیزی که می شنوید را باور کنید. شما خودتان را بهتر از هر کس دیگری می شناسید. هیچوقت اجازه ندهید که برای خودتان افسوس بخورید.

یادتان باشد: اینکه بقیه آدم ها نسبت به یک موقعیت مشابه چه واکنشی می دهند خود را ناراحت نکنید. وقتی دیدگاهتان منفی شده است، ناراحتید، عصبانی هستید، حسودی می کنید یا امثال آن، بدون اینکه بدانید همه انرژی و اشتیاق خودتان را هم کور می کنید. باید سعی کنید این احساسات منفی را در پایینترین حد نگه دارید چون مغلوب شدن در برابر این احساسات باعث می شود غیرمنطقی رفتار کنید و تصمیمات نادرستی بگیرید.

همیشه به دنبال خوشبختی باشید

مطمئن باشید که می توانید به آن برسید

فقط باید بدانید که چه باید بکنید

برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد

داروهای اعتیادآور

مصرف برخی از داروها باعث وابستگی جسمی یا روانی فرد به دارو می‌شود به‌طوری که با قطع دارو، علایم و عوارضی ظاهر می‌شود. اما لازم است در ابتدا تفاوت وابستگی و اعتیاد مشخص شود؛ در بسیاری از بیماری‌های مزمن از جمله دیابت، تیرویید، فشارخون و... فرد به مصرف دارو وابسته است اما اعتیاد ندارد و درصورت دردسترس بودن درمان مناسب‌تر (به جز مصرف دارو) به‌راحتی می‌تواند مصرف آن را قطع کند. در اعتیاد دارویی، فرد به افزایش دوز دارو و ادامه مصرف باوجود عواقب آن و... نیاز دارد.

داروهای اعتیادآور انواع زیادی دارند و مهم‌ترین آنها داروهای خواب‌آور – آرام‌بخش، داروهای شبه افیونی و محرک‌ها (ریتالین) هستند:

شایع‌ترین داروهای خواب‌آور - آرام‌بخش که با مصرف آنها خطر وابستگی و اعتیاد وجود دارد، داروهایی از خانواده بنزودیازپین‌ها (دیازپام، لورازپام، کلردیازپوکساید- کلونازپام و آلپرازولام) و باربیتورات‌ها (فنوباربیتال و...) هستند. این گروه‌ از داروها، هرچه نیمه عمر کوتاه‌تری داشته (لورازپام) و هرچه قدرتمندتر باشند (آلپرازولام)، احتمال وابستگی و اعتیاد بیشتر خواهد بود. متاسفانه بسیاری از پزشکان آلپرازولام را برای بیماران تجویز می‌کنند ولی بیمار بعد از 3-2 هفته مصرف، برای قطع آن دچار مشکل می‌شود. البته بسیاری از مصرف‌کنندگان آلپرازولام سرخود یا با توصیه دوستان و نزدیکان به علت اثر آرام‌بخش و تا حدودی افزایش سرخوشی، به مصرف «آلپرازولام» روی می‌آورند، اما بعد از چند هفته، با قطع عمدی یا اتفاقی (مثلا فراموش‌کردن مصرف دارو) دچار حمله‌های اضطرابی شدید و بی‌خوابی می‌شوند.

گروهی دیگر از مصرف‌کنندگان داروهای خواب‌آور- آرام‌بخش، مصرف‌کنندگان متامفتامین (شیشه) هستند که برای کاهش عوارض مصرف شیشه مانند اضطراب، بی‌قراری و بی‌خوابی شدید، به استفاده از آلپرازولام روی می‌آورند. البته اگر فرد تحت‌نظر پزشک برای مدت زمان طولانی، داروهای آرام‌بخش – خواب‌آور استفاده کند، اما معیارهای اعتیاد (نیاز به افزایش دوز، درگیری ذهنی با مصرف و ...) در او وجود نداشته باشد، لازم نیست دارو را قطع کند.

گروه دیگری از داروها که مورد سوءمصرف قرار می‌گیرند و احتمال اعتیادآوری‌شان بالاست، شبه‌مخدرها هستند. از این گروه داروها می‌توان به ضددردهای شبه‌مخدر از جمله مورفین و پتیدین و... اشاره کرد که در صورت مصرف طولانی‌مدت، اعتیادآورند، اما برای افرادی که در ICU وCCU مخدرهای تزریقی می‌گیرند، در صورت بهبود و نداشتن درد مزمن، احتمال اعتیاد به دارو، در آنها بسیار کم است. بیشتر معتادان این گروه داروها را کادر درمانی (پزشکان و پرستاران و ...) تشکیل می‌دهند. داروی دیگری که جزو گروه شبه‌مخدرها محسوب می‌شود، «ترامادول» است که علاوه بر خواص «شبه افیونی»، با تاثیر بر گیرنده‌های سروتونینی، خلق فرد را هم بالا می‌برد و می‌تواند او را نسبتا سریع وابسته کند. در صورت مصرف زیاد این دارو، تشنج نیز دیده می‌شود. در موارد زیادی سوءمصرف‌کنندگان و وابستگان به موادمخدر برای ترک، «ترامادول» را جایگزین می‌کنند ولی بعد از مدتی ترک مصرف این قرص هم خود مشکلی دوچندان می‌شود. داروی دیگر از این گروه «دیفنوکسیلات» و کاربرد اصلی آن، کاهش حرکات روده بزرگ و جلوگیری از بروز اسهال‌های غیرعفونی است. مصرف‌کنندگان موادمخدر این دارو را با دوز بسیار بالا، برای ترک، مورد سوءمصرف قرار می‌دهند.

«ریتالین»، داروی تجویزی دیگری است که خطر وابستگی نسبتا زیادی دارد. این دارو از گروه محرک‌هاست و تنها کاربرد آن در پزشکی، مربوط به کودکان بیش‌فعال – کم‌توجه و مبتلایان به حمله خواب (نارکولپسی) است. نکته قابل توجه این است که مصرف این دارو معمولا در کودکان بیش‌فعال – کم‌توجه، اعتیادآور نیست ولی در افراد معمولی می‌تواند اعتیادآور و همراه با علایمی شبیه عوارض مصرف متامفتامین (شیشه) باشد. ریتالین را بیشتر دانش‌آموزان و دانشجویان برای افزایش تمرکز در مطالعه و بیدارماندن، مورد سوءمصرف قرار می‌دهند.

چرا شکست در عشق سخت و زجر آور است؟

دانشمندان معتقدند دلیل اصلی دشوار بودن جدایی و شکست عشقی در مغز انسان نفهته است. تحقیقات نشان می‌دهد افرادی که دچار این حالت می‌شوند مشابه با اشخاصی هستند که برای ترک اعتیاد تلاش می‌کنند.

با بررسی مغز افرادی که به تازگی دچار شکست عاطفی شده و برای مثال طلاق را تجربه کرده‌اند دانشمندان متوجه شکل الگوهای خاصی در مغز انسان شدند که به این مشکل دامن می‌زند.

دانشمندان متوجه شدند مردان و زنانی که طلاق را تجربه کرده‌اند با نگاه کردن به عکس همسر سابقشان نواحی خاصی در مغزشان فعال می‌شود که مرتبط با کنترل احساسات، دریافت پاداش و نیاز اعتیاد گونه است و علاوه بر آن احساس وابستگی و درد و رنج حاصل از جدایی را در فرد تقویت می‌کند.

این مطالعات نشان می‌دهد که چرا برای بسیاری از افراد غلبه بر حس ناشی از جدایی مشکل است و چرا برخی در هنگام بروز این مشکلات عاطفی رفتارهای افراطی مانند خودکشی از خود نشان می‌دهند.

دکتر هلن فیشر از دانشگاه راتگرز که این تحقیقات را انجام داده است در این باره گفت: عشق مانند اعتیاد است. احساس علاقه می‌تواند مانند یک اعتیاد قدرتمند در بدن انسان شکل بگیرد که جدایی می‌تواند تاثیرات بسیار مخربی روی ذهن و روان انسان‌ها داشته باشد.

فیشر در این باره گفت: ما فکر می‌کنیم که شکل مغز برای پذیرش عشق از میلیون‌ها سال قبل برنامه ریزی شده است که باعث می‌شود اجداد ما بتوانند انرژی و وجود خود را برای یک نفر متمرکز کنند و فرآیند همسریابی را آغاز کرده و ادامه دهند.

زمانی که شما در فرآیند جدایی وارد می‌شوید یکی از بهترین مواهب زندگی را از دست می‌دهید. مغز شما طوری فعالیت می‌کند که شما را وادار به بازگرداندن همسرتان کند و این حالت می‌تواند به شکل اعتیاد گونه عمل کند.

فیشر و همکارانش مغز 15 داوطلب را که به تازگی دچار شکست عاطفی شده بودند اسکن کردند. این افراد با وجود پایان یافتن زندگی مشترکشان هنوز هم به همسر خود علاقه داشتند. به طور متوسط این افراد دو سال با همسر خود زندگی کرده بودند و تقریبا 2 ماه بود که از او جدا شده بودند.

در این تحقیقات از سوالات خاصی استفاده شد تا شدت عشق و علاقه این افراد بررسی شود. بررسی‌ها نشان داد که این افراد 85 درصد از اوقاتی را که در بیداری هستند به همسر خود فکر می‌کنند.

این تحقیقات نشان داد نگاه کردن به تصویر همسر سابق باعث فعال شدن قسمت‌هایی از مغز می‌شود که با پاداش و انگیزه مرتبط هستند. این ناحیه در افراد علاقه مند هم به شدت تحریک می‌شود و رضایت فرد از زندگی گذشته‌اش یا داشتن خاطرات بد از آن دوران معمولا تاثیری در فعالیت این ناحیه ندارد.

به عبارت دیگر جدایی برای بسیاری از انسان‌ها بسیار مشکل است و حتی می‌تواند فرد را با مشکلات عاطفی شدید مانند افسردگی و ناامیدی رو به رو کند.

چاره چیست؟
البته برای این افراد روش‌هایی هم برای غلبه بر این احساس وجود دارد. دانشمندان متوجه شدند زمان بهترین مسکن است. هرچه زمان بیش‌تری از جدایی می‌گذرد به همان اندازه فعالیت بخش‌های مرتبط کاهش پیدا کرده و ممکن است از شدت علاقه فرد کم شود.

گذشت زمان سبب می‌شود فرد بتواند منطقی‌تر در مورد گذشته خود بیندشید و خوبی‌ها و بدی‌های آن را بهتر بسنجد. این موضوع سبب می‌شود او بتواند بهتر در مورد گذشته خود قضاوت کند.

این بررسی‌ها هم‌چنین نشان می‌دهد صحبت کردن در مورد این موضوع یکی از بهترین روش‌ها برای کاهش اثرات آن است.

با این کار شرایطی برای مغز فراهم می‌شود که می‌تواند بهتر در این مورد تفکر کند و روش‌های موثری برای کنار آمدن با آن ابداع کند.

نمره خوشبختی شما چند است؟ (تست )

خوشبختی موضوعی نسبی است. بعضی از ما اگر در غار زندگی کنیم راضی هستیم و برخی دیگر اگر در قصر باشیم باز هم ناراحت هستیم.

دکتر فرناز عطائی متخصص روانپزشکی گفت: در تمام اعصار، اندیشمندان درباره معنای خوشبختی بررسی کرده اند. راستی خوشبختی چیست؟

وی با طرح سوالات زیر میزان رضایت شما را از زندگی ارزیابی می کند.

اگر می خواهید بدانید که نسبت به دیگران چقدر خوشبخت هستید، پرسشنامه زیر را تکمیل کنید.

1 ـ وقتی مسابقه ای را می بازم از آن لذت نمی برم.
Rدرست    Qغلط


2 ـ وقتی کسی درباره من لطیفه ای می گوید از آن لذت می برم.
Rدرست    Qغلط


3 ـ وقتی کسی از دوستانم در حضور من جایزه ای را می برد خوشحال می شوم.
Rدرست    Qغلط


4 ـ اگر کسی در صف از من جلو بزند اعتراض می کنم.
Rدرست    Qغلط

 
5 ـ خیلی زود از سرگرمیها و تفریحات حوصله ام سر می رود
Rدرست    Qغلط
 

6 ـ اغلب روزها خیال پردازی می کنم.
Rدرست    Qغلط

 
7 ـ آرزوهای زیادی دارم.
Rدرست    Qغلط
 

8 ـ بیش از اندازه چاق هستم.
Rدرست    Qغلط

 
9 ـ از خواندن رمان لذت می برم.
Rدرست    Qغلط


10 ـ از خوابیدن متنفرم
Rدرست    Qغلط


11 ـ فکر می کنم جذاب هستم.
Rدرست    Qغلط

 
12 ـ انتقادات را به خوبی پذیرا می شوم.
Rدرست    Qغلط

 
محاسبه امتیازات:
با توجه به جوابهای زیر ، در ازای هر جواب مشابه به خود یک امتیاز بدهید.
1.غلط  2.درست  3.درست  4.غلط  5. غلط  6. غلط  7. غلط  8. غلط  9. درست  10. غلط  11. درست  12. درست

امتیاز 12 – 9 : نسبت به دیگران شما انسان خوشبختی هستید. میان انتظاری که از زندگی دارید و آنچه از آن می گیرید تعادلی برقرار کرده اید. اشخاص با امتیاز بالا ، مانند شما ، از تعادل اجتماعی خوبی بهره مندند. شما از آن جهت مورد توجه دیگران قرار دارید که از سیاست "زندگی کن و بگذار زندگی کنند" پیروی می کنید.

امتیاز 8 – 5 : شما فراز و نشیبهای خودتان را دارید. اما در اغلب مواقع به شکل متعادل و متوسطی خوشبخت هستید. اشتیاق سوزانی برای تغییر دادن زندگی تان ندارید. شما اگر با اشخاص خوشبخت تر از خود معاشرت کنید در وضعیت بهتری قرار می گیرید.

امتیاز 4 – 0: می توانید به مراتب خوشبخت تر از این باشید. جوابهای خود را مرور کنید. سعی کنید ببینید چه می توانید بکنید تا از این که هستید بهتر شوید.

توضیحات:
این پرسشنامه براساس اهتمام دکتر تئو لنتز ، مدیر سابق انجمن پژوهشهای شخصیتی در سن لوییز میسوری تهیه شده است. دکتر لنتز بزرگ ترین پژوهش درباره خوشبختی را انجام داده. اشخاصی که مورد بررسی قرار گرفتند زنان و مردانی بودند که طیف سنی 16 تا 50 سال را تشکیل می دادند. حداقل تحصیلات این اشخاص دوازده سال بود. دکتر لنتز براساس ارقام و اطلاعاتی که به دست آورد به "معیار خوشبختی" دست یافت. مباحث دوازده گانه زیر را به دقت بخوانید تا در این مورد اطلاعات بهتری به دست آورید.

1 ـ غلط. انسان خوشبخت حتی اگر چیزی را از دست بدهد ، باز هم خودش را دوست دارد. او می داند که خصوصیات مطلوب و تحسین برانگیز دیگری دارد و با اتکا به آنها برای خود تصویر ذهنی مثبتی درست می کند.

2 ـ درست. اشخاص خوشبخت به راحتی بیشتری می توانند به خودشان بخندند ، زیرا از تصویر ذهنی مطلوبی برخوردارند. آنها خودشان را بیش از اندازه جدی نمی گیرند.

3 ـ درست. انسان شاد و خوشبخت با دیگران برخوردی همدلانه دارد. او به قدر کافی احساس خوب دارد و از این حیث به کسی غبطه نمی خورد.

4 ـ غلط. انسان خوشبخت می تواند تا حدودی رفتارهای ناخوشایند دیگران را تحمل کند.

5 ـ غلط. نسبت به کسی که خشنود و خوشحال نیست ، انسان خوشبخت از انعطاف لازم برخوردار است. او به راحتی مایوس نمی شود. می تواند زمانهای ناراحتی را تحمل کند و به هدفهای خود برسد.

6 ـ غلط. انسان خوشبخت برای جبران ذهنیتی بد در خیال فرو نمی رود.

7 ـ غلط. افراد خوشبخت آرزوهای زیادی ندارند و با آنچه دارند راضی هستند.

8 ـ غلط. اگر خوشبخت باشید ، در چیزی افراط نمی کنید. افراد پرخور اغلب احساس خوشبختی نمی کنند.

9 ـ درست. افراد خوشبخت آن قدر انعطاف پذیر هستند که از واقعیت فاصله بگیرند و از تصورات دیگران لذت ببرند.

10.غلط. دلیلش روشن نیست ، اما اشخاص خوشبخت به راحتی بیشتری می خوابند. شاید برای آنان که احساس خوشبختی نمی کنند پایان دادن به روز از آن رو سخت است که لحظات لذت بخش کافی را تجربه نکرده اند. از این رو دیرتر می خوابند تا شاید لحظه خوشایندی را تجربه کنند.

11. درست. افراد خوشبخت پذیرای خود هستند و در مقام لعن و نفرین خود حرف نمی زنند. افراد غیرخوشبخت اغلب تصویر جسمانی بدی دارند و درباره خود اندیشه منفی دارند.

12. درست. افراد خوشخبت وقتی اشکالاتشان برملا می شود چیزی از خود کم نمی کنند. آنها می توانند بدون اینکه حالت تدافعی بگیرند ، انتقادات را قبول کنند.
منبع: سلامت نیوز

چگونه درمقابل دیگران نه بگوییم؟

یکی از مشکلات زندگی بیشتر انسان‌ها، مشغول شدن به تعارفات بی‌حاصل است. متاسفانه گاهی حجم این تعارفات آنقدر زیاد می‌شود که افراد حاضرند تن به دروغ گفتن بدهند اما به دیگران «نه» نگویند! بدتر از این که برخی افراد حاضرند دروغ بشنوند اما «نه» نشنوند. این موضوع تا بدان جا پیش رفته است که برای خیلی از افراد «نه» گفتن تبدیل به کاربسیار سختی شده است و البته بدتر این که برای بیشتر مردم «نه» شنیدن، مبدل به کار سخت‌تری شده است.

بسیاری از افرادی که مدام می‌خواهند تایید دیگران را دریافت کنند از گفتن «نه» پرهیز می‌کنند. آنها می‌خواهند به میل همه رفتار کنند و بدیهی است که به زودی از این کار خسته شده یا دچار اندوه و افسردگی می‌شوند.


راضی و خوشحال کردن دیگران
در واقع خیلی از ما طوری بزرگ شده‌ایم که دایما سعی می‌کنیم دیگران را راضی و خوشحال نگه داریم و با نگفتن این کلمه دو حرفی فداکارانه یا شاید کمی ساده‌ لوحانه با تصور اینکه داریم دیگران را خوشحال می‌کنیم خود را گرفتارِ عواقب و پیامدهای سنگین نگفتن نه یا همان گفتن بله نابجا، می‌کنیم. در حالی که راه‌های دیگری برای راضی نگه داشتن و خوشحال کردن دیگران وجود دارد. محبت کردن، درک کردن، مشورت دادن، راهنمایی کردن، در سختی‌ها همدم و یاور بودن، حتی یک لبخند و بسیاری راه‌های دیگر برای خوشحال کردن افراد وجود دارد و هیچ نیازی نیست با بله گفتن‌های کاذب، علاقه و توجه دیگران را جلب کنیم.

متاسفانه بسیاری از ما می‌خواهیم از «نه» شنیدن فرار کنیم. ما با «نه» گفتن دیگران احساسی برخورد می‌کنیم نه منطقی. وقتی کسی نمی‌تواند یا نمی‌خواهد کاری را برایمان انجام دهد یا برایش سخت است که به آنچه می‌خواهیم تن دهد، از او دلخور می‌شویم و گاهی کینه به دل می‌گیریم. معلوم نیست چرا حاضر نیستیم منطقی‌تر باشیم. چرا می‌خواهیم همه چیز مطابق میل ما باشد و همه کس به دل ما راه بیایند و بدتر این که حاضریم دروغ بشنویم؟


اگر می‌خواهید یاد بگیرید نه بشنوید
اول، نه شنیدن آسان است: نه شنیدن هیچ معنایی غیر از نه شنیدن ندارد! یعنی وقتی کسی به ما نه می‌گوید دشمن ما نیست، قصد بدی ندارد، درحال انتقام گرفتن نیست، ما را تحقیر نکرده و توهین هم نمی‌کند. فقط می‌گوید نه. می‌گوید امکان انجام کاری را ندارد، همین.

دوم، وقتی نه می‌شنوید نه را کاملا قبول کنید: یعنی به اطرافیانتان با گفتار و رفتارتان این پیام را بدهید که از صداقت آنها در نه گفتن سپاسگزارید. نرنجید و ناراحت نشوید. بلکه اجازه دهید در آینده هم بتوانند با شما صادق باشند.

سوم، نه گفتن طرف مقابل تان را تعمیم ندهید: یعنی اگر یک بار کسی به شما گفت «نه»، گمان نکنید در آینده امکان بله شنیدن از او وجود ندارد و نباید هرگز از او درخواستی کنید. بلکه هر انسانی ممکن است گاهی «نه» بگوید و فقط گاهی امکان انجام دادن کاری را نداشته باشد. توانایی «نه» گفتن و «نه» شنیدن، هنرمندی می‌خواهد . این هنر را بیاموزید و به فرزندان واطرافیانتان هم بیاموزید.


اگر می خواهید «نه» بگویید
اگر از بله گفتن‌های نابجا و سطحی، خسته شده و به زبان ساده می‌خواهید نه گفتن را تجربه کنید، جا دارد، قبل از پاسخ دادن به درخواست‌های دیگران این موارد را در گوشه و کنار ذهنتان داشته باشید، در حالیکه واقعا نیازی به این بهانه‌ها نیست.

بعضی از روش‌های نه گفتن خیلی نامناسب هستند. نه گفتن‌هایی از قبیل: دیوانه شده‌ای، چه شوخی بی‌ مزه‌ای، و… یا شکلی از نه گفتن که معمولا با نوعی حمله و تهاجم و گاهی اهانت به فرد درخواست کننده همراه است نظیر تو اصلا نمی‌فهمی، حتی شرایط را هم درک نمی‌کنی، اگه فقط کمی فکر می‌کردی هرگز چنین درخواستی را نمی‌کردی، خوب معلوم است که من هرگز وقتم را برای انجام کار بی اهمیتی مثل این هدر نمی‌دهم. یا باز هم مثل همیشه در خواست‌های نابجا، یک کم فکر کن جانم! و… بنابراین بهتر است از همان نه صادقانه استفاده کنیم، پس برای تمرین و در ابتدا توصیه می‌کنم از نه گفتن به چیزهای کوچک شروع کنید. ضمنا فقط نه بگویید لازم نیست طرف مقابل را زیر سوال ببرید یا تحقیر و تمسخر کنید.

اول: فکر کردن به موضوع
وقتی کسی از شما درخواستی می‌کند، همیشه می‌توانید چند دقیقه برای فکر کردن از او زمان بخواهید، و در این زمان تمام جوانب موضوع را در نظر بگیرید. می‌توانید از روش سوال سازی کوتاه در مورد مساله‌ای که با آن مواجه شده‌اید کمک بگیرید و از خود سوالات روشنی بپرسید و جواب‌ها را هم به همان روش در ذهن خود به تصویر بکشید. این سوال و جواب‌ها شما را به نتایج حاصل از انجام یا عدم انجام درخواست صورت گرفته، نزدیک‌تر می‌کند.

دوم: نه گفتن اشکال ندارد
یعنی اگر در مرحله بعد، به این نتیجه رسیدید که گفتن نه بهترین پاسخ، در شرایط موجود است پس با خیال راحت (البته به روشی درست) نه بگویید و از گفتن آن نگران نباشید.

سوم: در نه گفتن قاطعیت داشته باشید
یعنی در هنگام گفتن کلمه «نه» مستقیم در چشم طرف مقابل نگاه کنید، و با صدایی واضح و بلند نه بگویید، حتی با حرکت سر موضوع را کاملا تاکید کنید. این روش به شما کمک می‌کند که خیال خود و طرف مقابل را با قاطعیت‌تان راحت کنید.

چهارم: با بله الکی خود را ضایع نکنید!
توجه داشته باشید که، اگر بله را در حالی که می‌خواهید نه بگویید به زبان بیاورید، علاوه بر اینکه از موضع راستی خارج شده‌اید، حسی از بی میلی و سنگینی برای انجام آنچه عهده دار انجامش شده اید را نیز خواهید داشت، د رنتیجه فشارهای مضاعفی را هم در طول انجام عمل متحمل می‌شوید. این همان قیمتی است که شما برای نگفتن یک نه ساده مجبورید بپردازید .غیر از این بهای بی صداقتی خود را هم باید بپردازید که البته این یکی سنگین تر هم هست.

پنجم، اگر طرف مقابلتان در فشار است به نرمی «نه» بگویید:
اگر می‌خواهید به کسی که در حال حاضر تحت فشار موارد مختلفی قرار دارد نه بگویید بهتر است این نه گفتن بسیار صمیمانه، نرم و ساده و در عین حال همراه با پاسخی از سر همدلی بوده و به شکلی باشد که حداقل اگر فشار او را کم نمی کند، افزایش هم ندهد. سعی کنید در چنین مواقعی به راه‌حل‌های دیگری هم فکر کنید برای مثال به دوستتان که از شما می‌خواهد کودکش را به پارک ببرید تا به دانشگاه برود می‌توانید بگویید نه! لطفا مرا ببخش. می‌دانم که پیدا کردن فرد دیگری برایت سخت است اما من کار مهمی دارم و به کسی قول داده‌ام، بیا با هم فکر کنیم شاید بتوانیم کس دیگری را پیدا کنیم مثلا همسایه‌ تان چطور است؟! می‌خواهی من با او صحبت کنم؟! با نه شروع کنید! یادتان باشد، که بهتر است اولین کلمه تان « نه» باشد. یعنی جمله خود را با «نه» شروع کنید. این کار موضوع را در طول گفتگو ساده تر می‌کند پس به جای اینکه از ابتدا سعی کنید بهانه بیاورید، خیلی ساده از همان اول نه بگویید. منظور این است که اگر واقعا بهترین پاسخ «نه» است پس همین کلمه را بگویید، متاسفانه گاهی در این حالت که خیلی هم شایع است نه گفتن با معذرت خواهی و توجیهات پیاپی و تعارفات کلامی صورت می‌گیرد، همراه با یک رشته طولانی از من من کردن‌های مکرر و ادای کلماتی مانند: نمی‌دانم چه باید بگویم، عذر تقصیر مرا بپذیرید، واقعا شرمنده‌ام، معذرت می‌خواهم، در فرصتی دیگر جبران می‌کنم و…

موضوعات
پيوندها